اگر رسانه های جهان را تقریبا در این دو ماهه گذشته به طور اجمالی بررسی کنید، نکته مهمی را خواهید یافت و آن این که ایران از سیبل حملات رسانه ای دشمنان خارج شده است و غالب حملات و پاتک هایشان به سوریه ی هم پیمان ایران منتقل شده است و این یعنی یک فرصت تاریخی برای جمهوری اسلامی که چند صد کیلومتر آن طرف از مرزهای خود با دشمنان خود بجنگد. جنگی که فقط در معنای تیر و تفنگ خلاصه نمی شود و از رسانه تا عالم سیاست را در بر می گیرد.
اما آیا ایران آن گونه که غرب جنگ را جدی گرفته است، به میدان آمده است؟ به عبارت دیگر آیا آن چنان که ترکیه و قطر و سعودی به عنوان کشورهای منطقه که در تلاش برای سرنگونی نظام فعلی سوریه با تمام قوای سیاسی خود و البته با حمایت های بسیار مالی و نظامی شان وارد رینگ مبارزه شده اند، از سوی کشورمان در حمایت از این هم پیمان استراتژیک تحرکی شاهد بوده ایم؟ این سوال بدین معنا نیست که ما نیز هم چون ترکیه بایستی انواع محموله های سلاح را در قالب آمبولانس های امداد به سوریه بفرستیم یا هم چون قطری ها مزدور اجیر کنیم که در سوریه بجنگند که نه نیازی فعلا به این کار هست و نه در این دست نوشت قصد پرداختن به آن را داریم بلکه سوال این جاست که در بعد سیاسی تا کنون ما چه کرده ایم؟ جمهوری اسلامی از توان دیپلماسی خود تا چه اندازه در جهت پیروزی در این نبرد سرنوشت ساز استفاده کرده است؟ مشخصا وزارت خارجه به عنوان مسئول مستقیم روابط خارجی در جمهوری اسلامی در انجام این وظیفه خود موفق بوده است؟ و یا حتی پایین تر از آن تا چه حد در این باره فعال بوده است؟ اصلا از آن پایین تر، آیا وزارت خارجه کشور ما به وجود چنین جنگی در چنین ابعادی بین استکبار و مقاومت اسلامی اعتقاد دارد؟
سخت است که علی رغم وجود همه دستگاه های عریض و طویل وزارت خارجه ادعا کنیم که اصلا چنین جنگی را درک نکرده اند و شاید بی انصافی باشد ولی بعضا نوع عملکردها و سخنان ذهن را این گونه متبادر می کند. وقتی وزیر خارجه بعد از گذشت این مدت زمان طولانی از شروع این اتفاقات، هنوز سیاست های ایران و برادران ترکیه را یکسان دانسته که هر دو برای حل مسالمت آمیز! تحولات سوریه تلاش می کنند، چه باید گفت؟ آیا حتی آن عرف های مرسوم دیپلماسی که مثلا ایجاب می کند مقامات کشورها با این همه اختلاف نظر، در نگاه اول با لبخند مصافحه کنند، ایجاب می کند که واضحات را هم زیر سوال ببرند؟ از بعضی اظهارنظرها و عملکردها آن چنان برداشت می شود که گویی هنوز دستگاه سیاست خارجی ما، اتفاقات سوریه را در حد یک اعتراض مردمی می دانند که بایستی با میانجی گری برای احل اختلافات تلاش کرد. اما مگر نیروهای نظامی که با سلاح های سنگین از سوی کشورهای خارجی مسلح شده اند به دنبال اصلاحات اند که با میانجی گری و واسطه شدن قضیه حل شود؟ وقتی دولت های حامی تروریست ها رسما از تغییر نظام حاکم در سوریه سخن می گویند و خود آن ها هم این گونه با سلاح در مقابل دولت مرکزی ایستاده اند و دولت در تبعید درست می کنند و خودشان ادعای اصلاحاتی ندارند، پس برای کدام مقصود قصد میانجی گری وجود دارد؟ این حرف ها برای چند ماه پیش می توانست درست باشد ولی برای امروز چه؟
غربی ها و تابعان منطقه ای آن ها همه توان شان را برای منزوی کردن سوریه بسیج کرده اند تا بتوانند از این طریق در عرصه بین الملل فشارهای بیشتری به نظام حاکم سوریه وارد کنند. هفته ای یک بار کنفرانس دوستان سوریه! را برگزار می کردند و ده ها کشور را سیاه لشگر داستان منزوی سازی سوریه می ساختند. ولی دستگاه سیاست خارجی ما در برابر این سناریو چه کرده است؟ توقع نیست که ایران هم در همان سطحی که دشمنان هدفشان را پیگیری می کنند، به موفقیت برسد و اجلاسی در همان سطوح برگزار کند ولی این ها رافع تلاش در این راه هم نیست. چرا مسئولین وزارت خارجه حتی در سطح معاون وزیر هم سفری به سوریه نداشته اند و بعد از این همه مدت دبیر شورای عالی امنیت ملی بایستی نقش سفر به سوریه را بر عهده بگیرد؟ به غیر از سوریه، چرا دستگاه سیاست خارجی ما از ظرفیت های فراوان خود در لبنان و عراق به عنوان دو همسایه مهم سوریه و دو دروازه ورود سلاح و تروریست به سوریه استفاده نمی کنند؟ اگر ایران در این مسیر تنها بود باز هم عدم دست یابی به موفقیت کامل – و البته نه کم بودن فعالیت ها – قابل پذیرش بود ولی آیا سکان داران سیاست خارجی ما نمی توانند از ظرفیت بزرگی به نام های روسیه و چین که به خاطر منافع خود این روزها حامی سوریه شده اند و در صف مقابل غربی ها برای خارج کردن سوریه از انزوا استفاده کنند؟ یک اجلاس حداقل در سطح وزرای خارجه دوستان واقعی سوریه با حضور ایران، روسیه، چین، عراق، لبنان و کشورهایی که در مجمع عمومی سازمان ملل به قطعنامه علیه سوریه رای منفی و ممتنع دادند، قطعا خواهد توانست تا حدود زیادی از هدف انزوای سوریه جلوگیری کند و یک گام محکم سیاسی در جهت ناکام گذاشتن دشمنان در جهت نیل به اهداف شان به حساب آید.
از این دست سوال ها زیاد است. وقتی تماشاگران ورزشکاری را در میدان نبرد مشاهده می کنند که همه تلاش خود را می کند، او را مورد تشویق قرار می دهند، حتی اگر به آن چه که مطلوب بوده است نرسیده باشد. آن چه ناراحتی تماشاگران را به دنبال دارد، وقتی است که مبارز در میدان خودی نشان نمی دهد.